رشحات...

سلمانها درحالی که کافر بودند حرکتشان آنان را به رسول منتهی کرد!و زبیرها درحالی که با رسول بودند، رکودشان آنها را به کفر پیوند زد. (ع ص)

رشحات...

سلمانها درحالی که کافر بودند حرکتشان آنان را به رسول منتهی کرد!و زبیرها درحالی که با رسول بودند، رکودشان آنها را به کفر پیوند زد. (ع ص)

انسانی که "درونش" خالی باشد از خداوند
خواسته یا ناخواسته متوجه "بیرون" خواهد شد
وقتی متوجه بیرون شد، محو در "تکثر" خواهد شد
وقتی محو تکثر شد، مست "شهوات" خواهد شد
وقتی مست شهوات شد، از "راه" گم خواهد شد
وقتی از راه گم شد؛
تشخیص "حق و باطل" برایش دشوار خواهد شد

الهی! خالی از نورم مکن، دورم نکن...

.....................

دست بر نقصم زد و سالم شدم
بر در میخانه اش خادم شدم
گفت ساقی: خالص یک رنگ نه ای!
زین سخن لرزیدم و نادم شدم...

...........

قدم بر دیدگان حقیر بذارید در بخش حلقه معرفت مجازی!
.........

اینستاگرام: laahoot313@
سید محمود موسوی ( نادم )

پیوندها

۱۱ مطلب با موضوع «نجوا...» ثبت شده است

هو الشهید... 

 

دست خالی منو بارش دستان خودت
چشم گریان منو چشمه جوشان خودت

 

بال رنجور منو گنبد خضرای رخت
سر افتاده من! سایه دامان خودت...

 

قلب مجروح منو مرهمة چشمانت
نفس تازه ای و ریح گل افشان خودت

 

فهم وهم آلود من، باطن پر اسرار تو
گوش پر زنگ منو قاری قرآن خودت

 

بعد منزل نبود در سفر عاشقها...
مالک خانه ی من! صاحب مهمان خودت!

 

غرق در فقر منو سلطنتت بی پایان!
همه اعضاء تن و روح به قربان خودت... 

 

ضعف و سستی من و جزر و مد الطافت
مانده ام محو همین منطق و برهان خودت

 

شعر پر نقص منو زمزمه ی لبهایت
ظرف مهجور منو زیره ی کرمان خودت

 

پای پر تاول من دست کریمانه تو
نادم بی رمق و حکمت حرمان خودت!

 

سیدمحمود موسوی (نادم) 
16 آبان 99

  • سید محمود موسوی

معمولا ما خیلی زود خسته می شویم

اصلا برای همین عمری در انتظارت نشسته ایم !!!

هرچند: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

اما جان هر کس که دوستش داری، خودت بلندمان کن...


عکس از وبلاگ: شهر بی پلاک


+ با این اوضاع طبیعیه که نشستهای مهدویتمان هم به ظهور و آقا ختم نشه !


                                یارب الحسین بحق الحسین اشف صدرالحسین بظهورالحجة

  • سید محمود موسوی
یا صاحب من لا صاحب له
باباجان!
دریابم...
  • سید محمود موسوی

عزیزٌ علیَّ...

همین.



+ امام خامنه ای: انتظار، یک عمل است، بی عملی نیست...

++ القدس لنا... اللهم انصر الاسلام والمسلمین...


                                                             یارب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة...


  • سید محمود موسوی

باز دلم تنگ شده ای خدا

هوای دل هوای سوز و دعا

به سینه ام غمی نشسته شها

گوش نما دردِ دلِ این گدا

درد جدایی و پریشانی ام

غم تباهی و پشیمانی ام

چه روزها که بی تو سر کرده ام

چه لحظه هایی که هدر کرده ام

چه گویم از این همه بی حاصلی

چه گویم از دوری و از باطلی

چه گویم از وسوسه های شیطان

چه گویم از دردِ فراق و هجران

چه گویم از نماز بی توجه

عبادت و نیاز بی توجه

چه گویم از غفلت و دل مردگی

ثانیه هایِ پستِ افسردگی

چه گویم از شرکِ خفی و جلی

دوری ز صاحب الزمان از ولی

چه گویم از کفرِ نهفته در دل

چه گویم از کشتیِ مانده در گِل

چه گویم از نفاق و کبر و ریا

ثانیه هایِ خشکِ پُر ادعا

خلاصه گفتم به سخن بیاید

خوب تو میدانی ز من چه آید !!

چه گویم از نیمه شب و اشک و آه

رهایی پرنده از قعرِ چاه

گر که گناه من فراوان بُوَد

بخشش و لطف تو سر از آن بُوَد

دوباره ( نادم ) به تو رو نموده

به روی او نیار... او که بوده...


- شعر : حدودا سال 86 -



+ رحلت (به دلیل سطح پایین ما از معارف) و در اصل شهادت بی بی جان حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت (اینکه فقط بعد اقتصادی کمک ایشان به حضرت رسول بُلد شده، ظلم بزرگی به ایشان، بی بی جان! مارو ببخشید...)

+ این روزها بزرگان خبر نزدیکی ظهور رو میدن و من همچنان خسته و شکوه گر و بی حرکت!

                                                                                                                              الهی تکانمان بده...

  • سید محمود موسوی

مولای یا مولای!

یا صاحب من لا صاحب له!

گم کرده تو را...

زمین خورده ام بی تو...

کوله بارم سنگین
اما سیاه...

نگذار ازین غرق تر شوم
من جز تو کسی را ندارم...
یا رجاءالمذنبین!
یا اله العاصین!

ای که از من بیشتر می خوانی ام...
کثیفم! زمینی ام! دورم!
بیمارم...
سینه ام خس خس میکند...
نفسم تنگ است...

یا طبیب من لا طبیب له!
دارم از دست می روم...

باز میهمانی به پا کرده ای ؟!


یابن الحسن!

یوسف ای گمشده در بی سر و سامانی ها !

یابن یاسین و الذاریات...

یابن طاها و المحکمات...

ای امام عشق!

تاجِ سرِ بالا نشین!

کاش که همسایه ی ما میشدی...


حال تو را خوب میدانم

تنهای تنهای تنها...


اما

حال دل من؟!

حال دلم نپرس، که دل نیست، خوب می دانی...

سرمایه رفته ز کف، در فصول ویرانی...

بیچاره می شوم، اگر ای جان، نبینی ام...

چون مرده ای به قفس، از خطا و عصیانی...

تکرارها چه سخت است، می کشد مرا آخر...

وقتی مرا نه صدا می زنی، نه می خوانی...

نادم نفس نکشد، بهتر است ازین حالت...

وقتی که عاشق خود را، غریبه می دانی...


نمی خواهم تو را قسم بدهم...

اما...

جانِ جانِ جانِ هر که دوست می داری اش

ای امام عشق!

بیا و با نظری بُشر حافی ام 1 بنما...

بیا و در به درم کن امام خوبی ها...


عکس از: mehraban63 پرشین بلاگ

آقاجان!

بشکن بوفه ی کنار خانه ی دلم را !!!

بشکن ظرفهای چینی و بلور وهمم را !!!

بگیر کفشهای دوان دوان به سمت هوا و هوس هایم را...


1 _ بشر حافى یکى از اشراف زادگان بود که شبانه روز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت . خانه اش مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده مى شد. روزى از روزها که در خانه اش محفل و مجلس گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه ، درب منزل آمد تا آن را خالى کند که در این هنگام حضرت موسى ابن جعفر(ع ) از درب آن خانه عبور کرد و صداى ساز و رقص به گوشش رسید. از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز جواب داد: البته که آزاد و آقا است . امام (ع ) فرمود: راست گفتى ؛ زیرا اگر بنده بود از مولاى خود مى ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمى شد. کنیز به داخل منزل برگشت.

بشر که بر سفره شراب نشسته بود از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى ؟ کنیز داستان سؤ ال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. بشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت ؟ کنیز جواب داد: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتى ، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا مى دانست ) از مولاى خود مى ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود.
سخن کوتاه حضرت موسى بن جعفر(ع ) همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشى قلبش را نورانى و دگرگون ساخت . سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان دوان خودش ‍ را به موسى بن جعفر(ع ) رسانید و عرض کرد: آقاى من ! از خدا و از شما معذرت مى خواهم . آرى من بنده خدا بوده و هستم ، لیکن بندگى خودم را فراموش کرده بودم . بدین جهت ، چنین گستاخانه معصیت مى کردم . ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشته ام توبه مى کنم . آیا توبه ام قبول است ؟ حضرت فرمود: آرى خدا توبه ات را قبول مى کند. از گناهان خود خارج شو و معصیت رابراى همیشه ترک کن.

آرى بشر حافى توبه کرد و در سلک عابدان و زاهدان و اولیاى خدا در آمد و به شکرانه این نعمت ، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مى رفت.


+ ماه میهمانی خدای کریم هم آمد... فرصتی برای توبه...

++ برای ماه مبارک رفتم آرایشگاه، به سر و صورتم صفا دادم... دعا کنید به دل و سیرتم هم صفا بدهم...

+++ علما میگن ظهور خیلی خیلی خیلی نزدیکه... یا رب الحسین! بحق الحسین! اشف صدر الحسین! بظهور الحجة

التماس دعا

  • سید محمود موسوی

به مناسبت میلاد مولانا صاحب الزمان روحی و جسمی لتراب مقدمه الفداء...


اگر مرا تو ببینی به وضع بیماری          

برای آن که ز فعلم خودت خبر داری

نفس نفس که زدم از نفس نیافتادم

یقین نموده ام آقا به من نظر داری

چقدر نوکر پستی برای تو بودم

حقیقت است بگویی به من : ضرر داری!

اگر به چشم بصیرت ببینمت ، گویی:

برای حالِ دلِ ماهیان خطر داری!

و یا اگر شنوم نغمه ات، چنین گویی:

بیا اگر که کمی ، ذره ای جگر داری

گدای بی کسم آقا نه یک نفر دارم!

خوشا به حال تو آقا چقدر نفر داری!!! 1

اگر که وصفِ دلِ بی قرار من خواهی

خسی میانه ی  خوبان، ز من حذر داری

برای جرم من آقا تو گریه می کردی 2

برای همچو منی، حیف از آن هدر داری...

هزار بلبل عاشق  نه  بی عدد آقا

فدای آن همه اشکی که بر بصر داری...

به جانِ جانِ شما قول می دهم آقا

شَوَم همان که تو خواهی و آن به سر داری...

از این که سوخت ( نادمت ) میان برزخ خویش!

یقین نموده ام آقا به من نظر داری...



عکس از: http://mojtabapoormahmood.blogfa.com


1 : این همه لاف زن و مدعی عصر ظهور، پس جرا یار نیامد که نثارش باشیم؟

     سالها منتظر سیصد و اندی مرد است، آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم!

2 : در روایات آمده که هر دوشنبه و پنجشنبه نامه اعمال شیعیان به دست امام زمان می رسه، اگه اوضاعش خوب باشه مولامون

خوش حال میشن و شکر میکنن... و اگه اوضاع داغون باشه، آقامون نارحت میشن و غصه میخورن و برای ما طلب استغفار میکنن...

                          اللهم عجل لولیک الفرج وارزقنا زیارته و شفاعته و معرفته و اجعلنا من المستشهدین بین یدیه

  • سید محمود موسوی

          

  ای خداوندِ کریمی که همین نزدیکی!


       من به احساس ازین بیشترت محتاجم...

  

                                                           

  • سید محمود موسوی

بعد آن سجده ی طولانی خود فهمیدم،

که تو را سجده نکردم!

العفو...

  • سید محمود موسوی

الهی!
آن جام طرب شکار بر دستم نِه
و آن ساغر چون نگار بر دستم نِه
آن مِی که چو زنجیر بپیچد بر خود
دیوانه شدم... بیار بر دستم نِه

اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیل المهدی عجل الله تعالی فرجه...

+ تنها چیزی که شب عملیات بهش فکر می کردند این بود که : فردا نوبتشان می شود ؟ یا نه؟
++ ما هم در عملیاتیم...!

  • سید محمود موسوی

الهی!

یک عمر نماز خواندم و یک عمر، نه

العفو ! که سرمایه ی این جزر و مَدَم ناچیز است...


  • سید محمود موسوی