باز دلم تنگ شده ای خدا
هوای دل هوای سوز و دعا
به سینه ام غمی نشسته شها
گوش نما دردِ دلِ این گدا
درد جدایی و پریشانی ام
غم تباهی و پشیمانی ام
چه روزها که بی تو سر کرده ام
چه لحظه هایی که هدر کرده ام
چه گویم از این همه بی حاصلی
چه گویم از دوری و از باطلی
چه گویم از وسوسه های شیطان
چه گویم از دردِ فراق و هجران
چه گویم از نماز بی توجه
عبادت و نیاز بی توجه
چه گویم از غفلت و دل مردگی
ثانیه هایِ پستِ افسردگی
چه گویم از شرکِ خفی و جلی
دوری ز صاحب الزمان از ولی
چه گویم از کفرِ نهفته در دل
چه گویم از کشتیِ مانده در گِل
چه گویم از نفاق و کبر و ریا
ثانیه هایِ خشکِ پُر ادعا
خلاصه گفتم به سخن بیاید
خوب تو میدانی ز من چه آید !!
چه گویم از نیمه شب و اشک و آه
رهایی پرنده از قعرِ چاه
گر که گناه من فراوان بُوَد
بخشش و لطف تو سر از آن بُوَد
دوباره ( نادم ) به تو رو نموده
به روی او نیار... او که بوده...
- شعر : حدودا سال 86 -

+ رحلت (به دلیل سطح پایین ما از معارف) و در اصل شهادت بی بی جان حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت (اینکه فقط بعد اقتصادی کمک ایشان به حضرت رسول بُلد شده، ظلم بزرگی به ایشان، بی بی جان! مارو ببخشید...)
+ این روزها بزرگان خبر نزدیکی ظهور رو میدن و من همچنان خسته و شکوه گر و بی حرکت!
الهی تکانمان بده...